-
...
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 19:16
منو بشناس که همیشه ... نقش غصم روی شیشه من خشکیده درخته ... توی بطن باغ و بیشه جاده های بی سوارو ... سار گنگ بی بهارو تو ندیدی به پشیزی ... نگرفتی دل مارو
-
لیوان...
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 18:35
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه...
-
...
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 20:12
وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم با تموم بی پناهی به تو تکیه داده بودم هر بلایی سرم اومد همه زجری که کشیدم همه رو به جون خریدم ولی از تو نبریدم اگه احساسمو کشتی اگه از یاد منو بردی اگه رفتی بی تفاوت به غریبه سر سپردی بدون اینو که دل من شده...
-
شب ...
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 17:05
خیر بیبینی این شب چله مادر ! شب سردی بود ، پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن ، شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت ، پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه ، رفت نزدیک تر ، چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های...
-
این است مردانگی...!
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 16:49
مردانگی این است مردانگی ! ... او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر...
-
فقر
جمعه 16 مهرماه سال 1389 19:06
میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه...
-
عجب دنیایی شده...!
جمعه 16 مهرماه سال 1389 19:00
وضعیت تغذیه یک دختر مصری پزشکان را متعجب کرده است. یک دختر بچه مصری که غذایی جز گوشت نمیخورد در صورت عدم دسترسی به گوشت شروع به مکیدن خون خود میکند. پایگاه خبری «مفکرة الاسلام» گزارش داد : خانواده این کودک از ترس اینکه مبادا به مکیدن خون اطرافیان نیز اقدام کند به یکی از شهرک های حومه قاهره نقل مکان کرده اند. امیره...
-
مردی به من نشـان بده تا روز پدر را به او شادباش بگویم
جمعه 16 مهرماه سال 1389 18:52
دوسـتان عزیز : نامه ای که در زیر میخوانید از سر دلتنگی توسط یک زن ایرانی نگاشته . " !" در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:"زهرمار !" در پارک، به خاطرحضور...
-
جعبه کفش
جمعه 16 مهرماه سال 1389 16:58
زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد در همه این سالها پیرمرد...
-
ایرانیان در قیامت !!
جمعه 16 مهرماه سال 1389 15:57
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبیدا این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟» گفت: «میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم:...
-
شریعتی
جمعه 16 مهرماه سال 1389 15:38
در یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟'' محصلی در پاسخ فقط یک جمله نوشت: ''شجاعت یعنی این'' ... و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داد و جلسه امتحان را ترک کرد. برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشت و همه به اتفاق و بدون استثنا به...
-
آن مرد با اسب آمد !!!
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 20:49
جملات بومی شده!!! تهران: آن مرد با ماکسیمای مشکی آمد قم: حاج آقا تشریف آوردند آبادان: آن مرد با عینک دودی ریبن آمد زاهدان: آن مرد را کشتند تبریز: آن مرد یاواش یاواش گلدی مشهد: آن مرد با شمع آمد خرم آباد: آن مرد مرد نیه، انه سنندج: آن مرد سبیل دارد اردبیل: آن مرد بار میبرد قزوین: آن مرد با لبخند آمد شیراز: آن مرد حال...
-
رقت عمل ، دقت عمل
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 20:36
در اولین ساعت درس کلاس تشریح و کالبد شکافی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران استاد به دانشجویان سال اول میگوید: به شما تبریک میگویم که در کنکور قبول شده و الان رسما دانشجوی پزشکی هستید. ولی برای فارغ التحصیل شدن و پزشک شدن هم باید "دقت عمل" داشته باشید و هم "رقت عمل". همه شما باید این کار که من الان...
-
کل کل، بیل گیتس و جنرال موتورز!
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 12:16
در یکی از نمایشگاههای کامپیوتر، از طرف بیل گیتس این سخنان در مقایسه صنعت کامپیوتر و اتومبیل مطرح شده بود: «اگر جنرال موتورز همانند صنعت کامپیوتر با تکنولوژی روز پیش می رفت امروز اتومبیل هایی با قیمت 25 دلار داشتیم که با یک گالن بنزین قادر بود 1000 مایل را طی کند.» در جواب بیل گیتس کمپانی جنرال موتورز اینگونه پاسخ داده...
-
نصایح زرتشت به پسرش
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 16:57
آنچه راگذشته است فراموش کن وبدانچه نرسیده است رنج واندوه مبر قبل ازجواب دادن فکرکن هیچکس راتمسخرمکن نه به راست ونه به دروغ قسم مخور خودبرای خود،زن انتخاب کن تاحدی که می توانی،ازمال خوددادودهش نما کسی رافریب مده تادردمندنشوی ازهرکس وهرچیزمطمئن مباش فرمان خوب ده تابهره خوب یابی سپاس دارباش تالایق نیکی باشی بامردم یگانه...
-
بستنی قیفی با طعم کاغذ!!!
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 10:53
اگه مطلب " نمیدونم اسمشو چی بذارم " رو خونده باشید! داستانی بود که واسه خودم اتفاق افتاده بود. این یکی مطلبی هم که گذاشتم در ادامه همون ماجرا واسم اتفاق افتاد، حیفم اومد که واستون ننویسمش! تو مغازه نشسته بودم یه بنده خدایی که حدودا بیست و سه چهار سالش بود " این یه بنده خدای دیگه هست!" اومد و بستنی...
-
داستان مردی که جهنم را خرید!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 17:35
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم...
-
انعکاس زندگی!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 17:33
پسر و پدری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد، به زمین افتاد و داد کشید: آآآی ی!! صدایی از دوردست آمد: آآآیی!! پسر با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟ پاسخ شنید: کی هستی؟ پسرک خشمگین شد و فریاد زد ترسو! باز پاسخ شنید: ترسو! پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟ پدر لبخندی زد و گفت: پسرم توجه کن و...
-
مردی که تنها یک روز زندگی کرد !
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 17:32
دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است . تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد . آشفته و عصبانی نزد فرشته ی مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد . داد زد و بد و بیراه گفت ، فرشته سکوت کرد ؛ آسمان و زمین را به ریخت ؛ جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، فرشته سکوت...
-
چای خواستگاری!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 17:30
مادرش می گفت : " دخترم ! بگذار راحتت کنم . تمام زندگی آینده ات بستگی به همین چند دقیقه چای آوردن دارد . پایت را که از آشپزخانه گذاشتی بیرون اول خوب همه جا را نگاه کن بعد سرت را پایین بنداز و با صدای آرام بگو سلام ! نمی خوام پشت سر دخترم حرف درست کنند که چقدر خودخواه و بی تربیت بود . یک وقت هول نشوی ! رنگت عوض شود...
-
دخترک و طوفان!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 14:11
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت . با اینکه ها آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود ، دختر بچه طبق معمولِ همیشه ، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد. بعد از ظهر که شد ،هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا...
-
مانع پیشرفت!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 14:04
یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مىشود دعوت مىکنیم. در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مىشدند اما...
-
مسافرت!!!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 14:01
چهار تا مهندس برق، مکانیک، شیمی و کامپیوتر با یه ماشین در حال مسافرت بودن که یهو ماشین خراب میشه. خاموش میکنه و دیگه هر چی استارت میزنن روشن نمیشه. میگن آخه یعنی چی شده؟ مهندس برقه میگه: احتمالاً مشکل از مدارها و اتصالاتو سیم کشی هاشه. یکی از اینا یه ایرادی پیدا کرده. مهندس مکانیکه میگه: نه بابا، مشکل از میل لنگ یا...
-
کلاس فلسفه!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 13:39
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه : امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه...! بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه: با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟! دانشجوها به هم نگاه...
-
مرد گلدون فروش
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 12:32
مردی گلدون می فروخت زنی نزدیک شد و گلدوناشو نگاه کرد-بعضی ها ساده بودن و بعضی ها هم طرح های ظریفی داشتن زن قیمت گلدون هارو پرسید مرد جواب داد که قیمت همه اونا یکیه زن پرسید: چرا برای گلدونایی که وقت و زحمت بیشتری بردن همون پول گلدونای ساده رو میگیری؟؟؟ مرد گفت : قیمت گلدونی که ساختم میگیرم.زیبایی رایگان است.
-
خاطرات
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 12:16
شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد.... سر زد از افق...مهر خاوران شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آیینه آیینه شما یادتون...
-
نمی دونم اسمشو چی بذارم!!!
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 23:24
این چیزی رو که می خوام واستون بگم، چند روز پیش واسه خودم اتفاق افتاد، من که نمی دونم اسمشو چی بذارم!!! تو مغازه نشسته بودم " شیرینی فروشی"، یه بنده خدایی اومد یک کیلو شیرینی تر خواست. منم رفتم و شیرینی رو واسش کشیدم. بعد از کشیدن شیرینی دیدم اون بنده خدا به زبون خارجی یه چیزایی میگه که من حالیم نمیشه!!"...
-
مراسم عجیب پرتاب کودک از بلندی
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 13:27
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA کودکان هندی به خاطر باورهای والدینشان چه رنجها که تحمل نمی کنند ! گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس به نقل از خبرگزاری "رویترز" حاکی است، در مراسمی عجیب در غرب هند، مردم برای تبرک دادن کودکان خردسال خود و دور نگهداشتن آنان از بلایا، آنان را از بام یک محل مقدس به پایین و...
-
مگه جهنم یخ بزنه با تو ازدواج کنم
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 12:51
جواب یک دانشجوی شیمی در دانشگاه واشینگتن به قدری جالب بود که توسط استادش در اینترنت پخش شده و دست به دست می گردد، خواندنش جالب است. پرسش: آیا جهنم اگزوترم (دفع کننده گرم) است یا اندوترم (جذب کننده گرم)؟ اکثر دانشجویان برای ارائه پاسخ خود به قانون بویل - ماریوت متوسل شده بودند که می گوید حجم مقدار معینی از هر گاز در...
-
تست خودشناسی
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 12:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA روی میز صبحانه ء شما این میوهها گذاشته شدهاند، که یکی را باید انتخاب کنید: ۱. سیب ۲. موز ۳. توت فرنگی ۴. هلو ۵. پرتقال اولین انتخاب شما کدام خواهد بود؟ لطفاً خوب فکر کنید و به میز غذا حملهور نشوید! این یک امتحان بزرگ است و نتیجۀ آن شما را متحیر خواهد کرد. انتخاب شما چیزهای...