پنجره

سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت، پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند...

پنجره

سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت، پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند...

آن مرد با اسب آمد !!!

جملات بومی شده!!!


تهران: آن مرد با ماکسیمای مشکی آمد


قم: حاج آقا تشریف آوردند

آبادان: آن مرد با عینک دودی ریبن آمد

زاهدان: آن مرد را کشتند

تبریز: آن مرد یاواش یاواش گلدی

مشهد: آن مرد با شمع آمد

خرم آباد: آن مرد مرد نیه، انه

سنندج: آن مرد سبیل دارد

اردبیل: آن مرد بار میبرد

قزوین: آن مرد با لبخند آمد

شیراز: آن مرد حال نداشت نیامد

 
نظرات 3 + ارسال نظر
patina چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ http://patina.ir

سلام دلارام گلم
چطوری؟
سر نمیزنی
ویسایت جدیدم آپه حتما بیا
مطلبتم خیلی بامزه بود خندیدم

فهیمه جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ http://dokhtardooneh.blogsky.com

سلام دلارام جون.خیلی باحال بود.کلی خندیدم.به من م سر بزنی خوشحال میشم.

مسعود سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 ب.ظ

باحال بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد